۞ امام محمد باقر (ع):
خداوند دنیا را به دوست و دشمن خود می دهد ، اما دینش را فقط به دوست خود می بخشد.

موقعیت شما : صفحه اصلی » اخبار مدرسه » اسلایدر » همه مطالب
  • شناسه : 81
  • 23 آبان 1400 - 13:45
  • 153 بازدید
  • ارسال توسط :
  • نویسنده : -
  • منبع : -
به 3 زبان تسلط داشت اما مخفیانه لباس دوستانش را می شست.
به مناسبت سالگرد شهید محمود تقی پور

به 3 زبان تسلط داشت اما مخفیانه لباس دوستانش را می شست.

محمود به قدری قانع و نجیب بود که در مدرسه سختی‌های زیادی به خود می‌داد. مثلاً بدترین حجره را انتخاب می‌کرد و می‌گفت حجره‌های خوب بهتر است برای شهرستانی‌ها باشد. همچنین شب‌ها لباس‌های بقیه طلبه‌ها را پنهانی می‌شست و وقتی بقیه دلیل این کار را از او جویا می‌شدند می‌گفت من برای دل خودم این کارها را انجام می‌دهم. محمود به سه زبان انگلیسی، فرانسوی وعربی تسلط داشت.

شهید مدافع حرم حجت‌الاسلام «میرزا محمود تقی‌پور» در سال ۱۳۶۱ در مشهد به دنیا آمد. او برای فراگیری دروس حوزوی و علوم دینی وارد حوزه علمیه مشهد شده و سپس به شهر قم مهاجرت و در این شهر ساکن شد. بیست و نهمین روحانی شهید مدافع حرم، تحصیلات حوزوی را تا سطح درس خارج ادامه داده و طلبه مدرسه علمیه جعفریه و امام محمدباقر(ع) مشهد بود

این شهید مدافع حرم عضو شورای مرکزی مؤسسه بلاغ مبین و مسئول گروه جهادی طراوت ماندگار(فعال در زمینه محیط زیست) بود. وی همچنین به عنوان دانش پژوه مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) قم فعالیت داشت.

حجت‌الاسلام تقی‌پور دو فرزند پسر و دختر به نام‌های زهرا ۱۱ ساله و مرتضی ۷ ساله از خود به یادگار گذاشته است.

وی پیش از این سه مرتبه با نام جهادی «ابوقاسم» برای فعالیت‌های تبلیغی طی سال‌های ۱۳۹۵ و ۱۳۹۶ به سوریه اعزام شده بود و آخرین مرتبه از سوی گردان ۱۰۲ حضرت معصومه(س) تیپ مستقل ۸۳ امام جعفر صادق(ع) به سوریه اعزام شد و در نهایت ظهر روز اربعین سال 1396 در حومه «دیرالزور» بر اثر برخورد با تله انفجاری به درجه رفیع شهادت نائل گشت.

پدر شهید محمود تقی پور او را اینگونه توصیف می­کند:

پسرم بعد از کلاس نهم از ما خواست تا وارد حوزه علمیه شود و می‌گفت می‌خواهم سرباز امام زمان(عج) شوم. اما ما به او گفتیم که بهتر است ابتدا دیپلم بگیری و بعد به سمت حوزه بروی، او هم که بسیار متواضع و با ادب بود پذیرفت و چند سال بعد، پس از گرفتن مدرک دیپلم دوباره درخواست خود را تکرار کرد و ماهم پذیرفتیم و بعد در مدرسه علمیه امام محمد باقر(ع) در منطقه طلاب مشغول به تحصیل علوم حوزوی شد.

محمود بخاطر تسلطش به سه زبان انگلیسی، فرانسوی و عربی، در جنگ سوریه فارسی صحبت نمی‌کرد تا شناخته نشود.

محمود به قدری قانع و نجیب بود که در مدرسه سختی‌های زیادی به خود می‌داد. مثلاً بدترین حجره را انتخاب می‌کرد و می‌گفت حجره‌های خوب بهتر است برای شهرستانی‌ها باشد. همچنین شب‌ها لباس‌های بقیه طلبه‌ها را پنهانی می‌شست و وقتی بقیه دلیل این کار را از او جویا می‌شدند می‌گفت من برای دل خودم این کارها را انجام می‌دهم.

پسرم خیلی مقید به نماز شب بود همه را به آن سفارش می‌کرد. او همچنین بسیار اهل ورزش بود. کوهنوردی می‌کرد.

محمود به مستضعفین خیلی کمک می‌کرد، مثلاً کرایه خانه آنها را می‌داد، یا برای آنها وسیله خانه می‌خرید. یکی از کارهای خیر او کاشت درخت زیتون در جاده تهران قم بود که حالا قرار است در همان نزدیکی یک مجتمع فرهنگی به نام خودش ساخته شود.

محمود حدود سه سال و به صورت داوطلبانه به پادگان‌ها و اماکن نظامی می‌رفت و در آنجا تبلیغ دین می‌کرد و در نهایت در سال ۹۴ از طریق تیپ امام صادق(ع) فاطمیون قم به سوریه اعزام شد.

در مرتبه اول به عنوان مبلّغ در سوریه حضور پیدا کرد. اما برای مرتبه دوم با اصرار خودش به عنوان عضوی از نظامیان به مناطق عملیاتی اعزام شد.

شهید محمود تقی پور از زبان مادر:

او خودش معمولاً چیزی از شرایطش به ما نمی‌گفت و معمولاً از اطرافیان درباره او می‌شنیدیم. مثلاً مسئول اردوهای جهادی که او در آنها شرکت می‌کرد به ما گفت: او همیشه سخت‌ترین مسئولیت‌ها و سخت‌ترین شرایط را قبول می‌کرد و معتقد بود این سختی‌ها برای خودسازی و رسیدن به آرزوی شهادتش مؤثر است.

همه همرزمان دوست داشتند با محمود باشند و از ویژگی‌های شخصیتی او بهره ببرند. همرزمانش می‌گویند که : او لباسش را آویزان می‌کرد و به همرزمان می‌گفت هرکس پول لازم دارد بدون اینکه بگوید، از داخل جیب لباسم بردارد و هر موقع توانست برگرداند.

با آنکه وضع مالی ما خوب بود اما او کمتر کمک مالی از ما می‌گرفت و معتقد بود من به عنوان سرباز امام زمان(عج) همیشه دست یاری به سمت ایشان دراز می‌کنم و ایشان برکت به مال و زندگی ام می‌دهد.

او همیشه مطیع دستورات رهبری بود و سخنرانی‌ها و گفته‌های ایشان را تجزیه و تحلیل می‌کرد و خود را مقید به انجام دستورات ایشان می‌دانست. او بیش از یک ماه برای ایام اربعین ۹۵ به سامرا رفت و در یکی از پرخطرترین مناطق به زائران خدمت می‌کرد و در سال بعد زمانی که قصد زیارت کربلا را داشتم و از او درخواست همراهی کردم، در حالی که در سوریه بود، گفت: من الان در مأموریت هستم و نمی‌توانم بیایم اما از شما می‌خواهم دعا کنید تا در روز اربعین شهید شوم. من هم که نمی‌دانستم او در سوریه است شب اربعین ۹۶ برای شهادت او دعا کردم که در نهایت مستجاب شد.

او در دفتر خاطرات خود نوشته بود که من در روز اربعین شهید می‌شوم و همچنین در وصیتنامه وی آمده است: نگران نباشید! شهید به آرزوی قلبی‌اش رسیده و شما هم خوشحال باشید که من به آرزویم رسیدم.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*