۞ امام محمد باقر (ع):
خداوند دنیا را به دوست و دشمن خود می دهد ، اما دینش را فقط به دوست خود می بخشد.

موقعیت شما : صفحه اصلی » همه مطالب » یادداشت و مقاله
  • شناسه : 1240
  • 11 آبان 1401 - 9:40
  • 534 بازدید
  • ارسال توسط :
  • نویسنده : محمد باقر تقوی سبزواری
بررسی حالات و وجوه استعمالی (لا) همراه با نمونه های قرآنی
محمد باقر تقوی سبزواری

بررسی حالات و وجوه استعمالی (لا) همراه با نمونه های قرآنی

در ضرورت تبیین بحث لا میتوان به معانی مختلف و متضادی که در این بحث آمده است اشاره کرد و با توجه به کاربرد های مختلف و وجوه متفاوت آن ، باعث میگردد تا با دقت و تأمل فقیه و محدّث در معنای این کلمه برداشت های متفاوت و بسیار دقیق و گاه متضاد داشته باشد . روش کلی مقاله بررسی تطبیقی معانی لا بر پایه تمرکز بر روی کتاب الکافی فی المفردات است با این تفاوت که به دنبال پیدا کردن معادل های ترجمه ای مناسب و با هدف شاسایی دقیق و دادن قوانین و ضوابط برای شناخت این حرف می باشد

چکیده : در ضرورت تبیین بحث لا میتوان به معانی مختلف و متضادی که در این بحث آمده است اشاره کرد و با توجه به کاربرد های مختلف و وجوه متفاوت آن ، باعث میگردد تا با دقت و تأمل فقیه و محدّث در معنای این کلمه برداشت های متفاوت و بسیار دقیق و گاه متضاد داشته باشد . روش کلی مقاله بررسی تطبیقی معانی لا بر پایه تمرکز بر روی کتاب الکافی فی المفردات است با این تفاوت که به دنبال پیدا کردن معادل های ترجمه ای مناسب و با هدف شاسایی دقیق و دادن قوانین و ضوابط برای شناخت این حرف می باشد . از آنجایی که معمولا در کتاب مغنی بیشتر به دنبال معرفی و اقسام آن است ، رویکرد این مقاله بحث دقیق از یک نوع از اقسام لا استیعنی کلمه لا نفی جنس که میواهیم این کلمه را از تمام جهات بررسی کنیم . روش کلی بحث این مقاله بررسی تمامی مطالب مربوط به لای نفی جنس با روش شیخ انصاری و با بررسی و دقت های ظریف عقلی و اصولی است و میتواند نوعی از راه بینش اولی به علم نحو را نیز برای مخاطب باز کند .

مقدمه : یکی از مباحث پر کاربرد در علوم عربی بررسی مفردات است ، در میان مفردات یکی از مباحث بسیار پر کاربرد بحث لا است . از اهمیت بحث لا میتوان به کاربرد زیاد آن و اختلافات معنایی فراوانی که از اقسام لا به وجود می آید اشاره کرد و خصوصا لای نفی جنس که هم در کاربرد و هم در معانی تأثیر بسیار بسزایی دارد و شناخت آن خصوصا به عالمان نحوی و اصولی کمک به سزایی بنماید . در بحث لا نفی جنس باید به چهار نکته توجه ویژه داشت ، یکی معادل فارسی دقیق آن همراه با ترجمه آن ، دیگر اینکه شرایط عمل کردن این نوع لا چیست و اعراب اسم آن و فرق معنایی آن با لای شبیه به لیس و طریقه شناخت این دو از هم نیز اثر و ارزش بالایی دارد در این مقاله سعی میشود به طور کامل بحث لا  تبیین شود و تمام اقوال همراه با استدلالها و نقض آنها نیز بیان گردد .

کلید واژه : معادل فارسی لا ، تنصیص نفی ، من استغراقیه ، نصب به فتحه ، انواع قرینه

توضیح در تقسیمات لا

کلمه لا یکی از پرکاربرد ترین مطالب نحوی است که شناخت ان هم در مباحث اعرابی و هم در مباحث معنایی اثر به سزایی دارد تا جایی که گاه با تغییر نوع لا معنای آن به صورت معکوس و بر عکس میشود و یا در اعراب نیز اعراب آن متفاوت میشود . حال که این طور است باید شناخت دقیقی از این مساله پیدا کرد تا در مباحث معنایی دقت بالایی به وجود آید و از هرگونه اشتباه خصوصا در مباحث علمی و فقهی پرهیز شود .

کلمه لا یکی از متنوع ترین کلمات عربی است و دارای وجوه و اقسام فراوان و زیادی است به طوری که مطالب فروانی در آن قابل به بحث است که به صورت تخصصی فقط یک قسم از نوع لا یعنی لای نفی جنس بررسی میگردد . نکته قابل توجه در این مسآله این است که کلمه لا معمولا نفی جنس آنگونه که باید شناخته نمیگردد و ظابطه دقیقی نیز برای این کلمه ارائه نمیگردد و کار اصلی این مقاله شناخت دقیق از اقسام و معادل فارسی برای آن است و اینکه قانون و ظوابط شناخت این نوع از لا را دقیق معلوم کنیم و معادل فارسی دقیقی برای آن ارائه دهیم .

قبل از ورد به بحث لا نفی جنس باید گفت لکلمه لا به طور کلی به سه دسته نفی و نهی و زائده تقسیم میگردد ، که هر کدام نیز دارای اقسامی هستند مثلا لای نافیه همانطور که در کتاب المفردات آمده است به تنهایی پنج نوع است لای نفی جنس ، لا شبیه به لیس و لا عاطفه و لا جوابیه و لای مهمل از عمل که در هرکدام نیز مباحث فراوانی قابل ذکر هست . هچنین کلمه لای زائده نیز خود بر دو نوع است و لا ناهیه نیز مباحث فراوانی را در خود گنجانده است .

نوع اول لا نفی لا نفی جنس است . دلیل تقدم این نوع از لا را قوت نفی آن میتوان دانست به طوری که نفی جنس اتم و قوی ترین فرد نفی است و به همین دلیل مقدم شده است . لای نفی جنس دارای مطالب فراوان و قابل توجهی است که میتوان به صورت مختصر به چهار بحث معنای لا نفی جنس ، اعراب اسم لا ، شرایط عمل و فرق آن با لا شبیه به لیس تقسیم کرد

معنای لای نفی جنس و معادل فارسی این کلمه : کلمه لای نفی جنس در نوع نفی خود نفی تمام افراد است و تمام افراد را نفی میکند . دلیل این نوع از نفی را تضمن معنای من میدانند . در کتاب کافیه این گونه نگاشته شده است که « کلمة لا تضمّن معنی من الجنسیه و و یتسری هذا فی اسمه و علهذا یبنی اسمه اذا کان مفردا ( شرح رضی ، ج 1 ، ص 196 ) . »

در اشکالات به این حرف میتوان نکات را نگاشت از جمله اینکه حروف نمیتوانند متضمن معنای حرف شود و اینکه بخواهد از حرفی، حرفی به اسم دیگر تسری کند درست نیست . لکن در توجیه این کلام گفته شده است که « التعلیلات النحویه لا یکون عقلیا کالمنطق و الاصول بل کان فیه تسامح و قیاسات کثیره لحجیتهم عند علماء العامّة و النحوُ اصله من السماع و کلّ من استدل علیه استدلّ علی تسمحات و استحسانات لانّ اکثر من تحلّل المباحث هو العامّة و عندهم هذا الاستدلالات صحیح و لا ریب فیه »  اما میتوانیم در اینجا بگوییم چون لا نفی جنس و اسم آن دو با یکدیگر ترکیب میشوند و پس از این نوع ترکیب متضمن معنای من جنس میشود .

اشکال و جواب

اگر کسی بخواهد اشکال کند که در ترکیب باید حتما دو اسم باشد و ترکیب حرف و اسم باعث بناء نمیشود ما موارد زیادی داریم که اسم و حرف با بکدیگر ترکیب میشوند و کلمه جدیدی می سازند مانند کذا و کأیٍّ و … و حتی اگر این نوع ترکیب را نپذیرید در پاسخ میگوییم این موارد شبیه به ترکیب است و حکم ترکیب را به آن میدهیم و به دلیل تسامح در ادله نحویه متوسل میشویم و کیف کان که این دلیل از دلیل قبل بدتر نیست .

اما نسبت به نفی این نوع از لا باید بگوییم که بنابر هر دو تقدیر از طرفی لا نفی را دارد و از طرفی هم نفی تمام افراد را دارد و متضمن من است پس بهترین معادل برای آن هیچ کس است مثلا در لا رجل فی الدار باید گفت هیچ کس از مردان داخل خانه نیست . اگر کسی بخواهد اشکال کند که این معنا اشکال نحوی دارد و آن هم اینکه حرف دارای معنای حرفی نیست و معنای اسمی و حرفی را هم زمان داراست این گونه پاسخ میدهیم که در حقیقت معنای لا هیچ است و چون خواستیم نفی تمام افراد را برسانیم در معادل سازی فارسی از اسم استفاده کردیم و یا اینگونه میگوییم که در نوع لا و اسمش باید به صورت مرکب عمل کرد و آن دو را همراه با من متضمَّنه معنا کرد .

یک کاربرد ادبیاتی : با توجه با این معنا لا إله الّا اللّه را چگونه معنا کنیم ؟ در اینجا باید خبر محذوف را در معنا بیاوریم و بگوییم هیچ فرد قابل ستایشی به جز خدا موجود نیست .

در معانی عباراتی مانند لا صلاة به الا بطهورٍ معنا چگونه است ؟ در اینجا نیز میگوییم هیچ فرد نمازی به غیر از طهارت دار بودن موجود نمیشود . البته این نفی را همانطور که در اصول آمده است میتوان نفی از حقیقت بگیریم و بگویم نماز بی طهارت نماز نیست و هم میتوانیم نفی از کمال بگیریم و خبر را کامل محذوف بگیریم .

اعراب اسم لا نفی جنس : در بحث اسم لای نفی جنس گفته میشود که هرگاه اسم آن مفرد باشد مبنی بر فتحه است و اگر اسم آن مضاف یا شبه مضاف باشد منصوب است . در کتاب الکافی این گونه آمده است « و حکم المفرد ان یبنی علی ما ینصب به و حکم اسمها المضاف أن یکون معربا منصوبا و کذلک الشبیه بالمضاف ( الکافی فی المفردات ص 254 ) » .

در اینجا جای بررسی این مطلب هست که چرا اسم لا مبنی است ؟ دو دلیل آورده شده است

دلیل اول متضمن معنای حرفی بودن است چنانکه در کتاب البهجة المرضیة و رضی و نحو الوافی و مغنی البیب به آن تصریح شده است .

دلیل دم نیز ترکیب ان است که قائلینی مانند فراء و ابن جنی و صالح سامرائی دارد چرا که میگویند لا همراه با اسمش ترکیب شده و تبدیل به یک کلمه واحد شده است .

تعیین قول بهتر

در قضاوت بین این دو نظریه باید گفت اینکه حرفی بخواهد متضمن معنای حرفی باشد و بعد آن حرف از لا به اسم برود و آنرا مبنی کند یا اینکه بگوییم از لوازم اسم لا این است که اسم آن متضمن معنای لا شود یعنی اسمی می آید اسم لا میشود که به شرط تضمن معنای من جنس باشد و الا اصلا اسم لا نمیشود و لا را از نسخ می اندازد در هردو تکلّف بلا ضرورت است ولی اگر بخواهیم نوع دیگری از توجیه را به کار ببریم و بگوییم شرط عمل لا و نسخ اعراب مبتدا پذیرش من جنسیه است و دلیل این پذیرش را هم اساس وضع ونفی جنس آن بدانیم قابل قبول تر و موافق با قواعد فلسفه ای است .

اشکال مهم و پاسخ آن

در اینجا ممکن است اشکال اساسی بشود و بگویند چرا بحث تضمّن را پیش میکشید بلکه باید بگویید بنابر قانون نکره در سیاق نفی افاده عمومیت میدهد و در اینجا که لا عمل إنّ کرده و اینکه تاکید در نفی است قرینه معینه بر عدم اراده نفی افراد است پس نیازی به بحث تضمین نیست قول قوی ای وجود دارد . یعنی به جای تسامح و دلیل سازی بر حسب قراِن لغویه میخواهد با عدم تضمن من ، بگوید لای نفی نجس متضمن معنای نفی نفی تمام افراد هست . در این صورت دلیل بناء اسم در صورت مفرد بودن دچار ایراد جدی میشود چون دلیل تضمّن از بین می رود و دلیل دیگری بر مبنی بودن باقی نمی ماند و کیف کان این بحث از حیث معنایی دقیق و بلا تکلّف است لکن قول بهتر همان است که بگوییم در وضع لا ، اسم لا متضمّن معنای مِن وضع شده است تا هم از تکلف های لفظی و هم معنایی بر حضر باشیم .

دلیل بناء اسم لا

نکته دیگری که در اینجا باید توضیح داده شود این است که اسم لای نفی جنس در این موارد مبنی بر همان علامت نصب است یعنی در هرجایی علامت بناء همان علامت منصوب شدن کلمه است مثلا اسم مفرد مبنی بر فتحه میشود و اسم مثنی مبنی بر یاء میشود . در توضیح اکمالی این مطلب نظریه شیخ بهاء در صمدیه را ذکر میکنیم که میفرماید « علائم النصب خمس الفتحة و الالف و الیاء و الکسرة و حذف النون ، فالفتحة فی الاسم المفرد و الجمع المذکّر و المضارع و الالف فی اسماء الستّة و الیاء فی المثنّی و الجمع و ملحقاتها و الکسرة فی الجمع المؤنّث السالم و حذف النون فی الافعال الخمسة ( کتاب الصمدیه ص 9 ). »

مثال تطبیقی اسم لا برای هر نه صنف با صرف نظر از فعل مضارع که اسم لا واقع نمیشود این گونه است لا رجلَ فی الدار ، لا رجالَ فی الدار ، لا ابا رجلین فی الدار ، لا رجلَین فی ادار و لا مسلمین فی الدار ، و لا مسلماتِ فی الدار .

امّا در صورتی که اسم لا مضاف یا شبه مضاف باشد مبنی بر فتحه نیست بلکه به دلیل تعارض دلیل بناِئیه با شباهت اسمیه دوباره اسم معرب می شود . در کتاب جامع الدروس تعریف شبه مضاف به این نحو آمده است : « هو ما اتّصل به شئ من تمام معناه و ظابطه أن یکون عاملا فیما بعده بأن یکون ما بعده فاعلا له  نحو لا قبیحا خلقه حاضر أو نائب فاعل نحو لا مذوما فعله عندنا أو مفعولا نحو لا فاعلا قبیحا حاضر إو ظرفا یتعلّق به نحو لا مسافر الیوم حاضر أو جارا و مجرورا یتعلّقان به نحو لا راغبا فی الشر بیننا أو تمییزا له نحو لا عشرین درهم لک ( جامع الدروس العربیة ص 403 ). »

شرایط عمل لا نفی جنس : در بحث شرایط عمل این لا چهار شرط قرار داده شده است که باید به تفصیل بررسی و صحت و سقم آنها بررسی گردد البته نکته ای هم صالح سامرایی دارد که باز باید بررسی کنیم و صحت و سقم آنرا مورد بررسی قرار دهیم .

شرط اول در عمل لا

در کتاب الکافی این گونه آمده استک « أن تکون نصّا علی نفی الجنس فإن لم تکن لنفی الجنس علی سبیل التنصیص بآن ارید بها النفی الوحدة أو نفی الجنس علی سبیل الاستغراق فهی مهملة و ما بعدها مبتدأ و خبرا ( کتاب الکافی فی المفردات ص 253 ). » در این تعبیر یکی از شرایطمهم در عمل کردن لا اینگونه معرفی شده است که باید فرد متکلم اراده نصیت در نفی تمام افراد داشته باشد و در صورتی که بخواهد نفی وحدت بکند چون شرط اسم لا که باید تضمن من باشد رعایت نشده است و یا به تعبیر مشهور نحویین چون حرف من از لا امکان تسری به اسم لا را ندارد از عمل می افتد و نمیتواند عمل کند .

در اینجا چند مطلب وجود دارد که باید مورد بررسی قرار گیرد ، اولین نکته همان است که ما سابقا قول مشهور را آوردیم و در رد آن نیز گفتیم بهتر این نظر این است که بگوییم شرط اسم لا این بود که متضمن معنای من باشد . تعبیر دیگر و دقیق تر این است که بگوییم شرط عمل کردن لا تضمن معنای من در اسم لا است یعنی زمانی لا عمل میکند که من جنسیه در اسم لا داخل شود دلیل این مطلب هم یک اصل فلسفی میدانیم که بین علت و معلول باید نوعی از سنخیت برقرار باشد و در صورت عدم سنخیت لا نمی تواند عمل کند پس باید این گونه گفت که اسم لا نیز باید برای شمول باشد تا لا که برای نفی همه افراد وضع شده است در آن عمل کند .

اگرکسی این گونه اشکال کند که این شرط جزء شرایط صحت استعمال است نه شرط عمل یا اینکه بگوییم عمل ربطی به اراده تنصیص در نفی جنس ندارد بلکه اگر کسی بخواهد لای نفی جنس را در نفی وحدت استعمال کند و یا در ظاهر به نفی جنس استعمال کند هردو خلاف وضع لا بوده و در این صورت اصلا استعمال غلط است اشکال قوی ای است .

لکن در پاسخ به این اشکال فرد مستشکل باید به این مسأله پاسخ دهد که مبنای او در بحث بناء اسم لا ودلیل تنصیصیت در نفی جنس بودن لا چیست ؟ اگر بگوید لا متضمن معنای من است که این من تسری در اسم میکند سابقا رد کردیم و اگر هم بگوید لا ظاهر در نفی جنس است و قرینه معینه بر تنصیص نفی جنس داریم و آن هم عمل کردن به نوع عمل إنّ به دلیل تاکید در نفی آن است سابقا پاسخ دادیم . نهایت چیزی که میتوانیم از این اشکال برداشت کنیم این است که بگوییم اسم لا متضمن معنای من شده است و این نوع شرط مربوط به عمل لا بر اسم لا است و در صورتی که این شرط محقق نشود لا از عمل ملغی شده و دیگر عمل نمیکند . اللّهمّ إلا ان یقال که این مسأله ربطی به عمل لا نفی جنس ندارد و زمانی که اراده تنصیص نشود استعمال غلط است و این همه که میگویید لا بر اسم هایی که متضمن من نیستند در می آید ولی از عمل ملغی میشود مصادره به مطلوب است و نظر ما بر این است که دیگر آن لا، نفی جنس نیست .

شرط دوم در عمل لا

شرط دیگری که در اسم لا نفی جنس گذاشته است این است که اسم و خبر آن نکره باشد و اگر ما بعد آن نکره نبود باید از عمل ملغی شود تصریح کتاب الکافی بر این است « ان یکون اسمها و خبرها نکرتین فإن کان المسند الیه بعدها معرفة أهملت و وجب تکرارها نحو لا سعید فی الدار و لا خلیل . در تحلیل این قول باید این گونه بگوییم که اسم لا باید متضمن معنای من بشود و اسمی میتواند متضمن معنای من بشود که شمولیت و سریان داشته باشد و در معارف نیز این شمولیت وجود ندارد و معین هستند پس نمیتوانند متضمن معنای من بشوند . لکن به این مسأله به سه عنوان اشکال میکنند اولا پس باید علم جنس که در معنا شمولیت دارد اسم لا واقع شود و ثانیا موصولات دارای شمولیت بوده و تعیین آنها به نوع وسیع است پس بازهم باید بتوانند اسم لا  واقع شوند و خصوصا اینکه جمع های معرفه شمولیت قوی ای بر افراد مختلف دارند پس بازهم باید لا بر آنها داخل شود و اسم لا منصوب بشود .

پاسخ این مسآله به دو صورت نقضی و حلی داده شده است که اولا موصولات عام وضع شده اند ولی چون با صله خود ضیق می شوند دیگر قابلیت شمولیت را ندارند چرا که موصول به شرط استعمال همراه با صله وضع شده اند . و در بحث علم جنس نیز ما همان احکام معرفه را بر آن بار کردیم و یکی از احکام معرفه اهمال لا در صورت واقع شدن اسم برای لا است که ناگریزا به آن میدهیم و در بحث جمع معرفه نیز میگوییم عمومیت با دلالت بر افراد تفاوت دارد ، و الا هر جمع و تثنیه ای باید نکره می بود حال که بسیاری از جمع ها معرفه بوده و به افراد خاصی دلالت دارد . أما در پاسخ حلی به این اشکال باید بگوییم در من جنسیه شرط شده است که حتما همراه با نکره به کار رود و از استعمال من با معرفه بر حذر داشته شده ایم یعنی همانطور که عباس حسن در کتاب النحو الوافی تصریح کرده است استعمال من جنسیه همراه با نکره صحیح نیست .

رد نظریه برخی از نحویین و پاسخ از آن

برخی نیز در اینجا اشکال کرده اند که اسم لا در حقیقت مبتدا و معرفه بود حال اگر بخواهیم بگوییم اسم لا بر مبتدا داخل میشود یک نوعی از تعارض وجود دارد که از طرفی مبتدا معرفه است و از طرفی بگوییم لا بر آن داخل میشود و سپس متضمن معنای من میشود و سپس نکره میشود . چون معرفه امکان ندارد که متضمن من شود و نکره شود همانطور که قبلا تصریح کردید . پس نوعی از تناقض بین این شرط و قول ما در شرط اول وجود خواهد داشت .

پاسخ این مسأله را باید به این نحو بدهیم اولا داخل شدن من بر مبتدا و خبر اعتباری است و در صورت تعارض با تحلیل عقلی ما کنار گذاشته میشود . ثانیا مبتدا دو صورت دارد یا معرفه ای است که قابلیت پذیرش من و تبدیل به نکره شدن را دارد که در این صورت اسم لا واقع شده و لا بر آن عمل میکند واگر قابلیت نکره شدن را ندارد بازهم لا بر آن داخل میشود ولی لا از عمل ملغی میگردد . پس اشکال شما در حقیقت بر کسانی داخل است که شرط اول را شرط صحت استعمال دانسته اند و نه شرط در عمل لا . ثالثا در پاسخ به صورت نقضی میگوییم لا زمانی که مبتدا نکره باشد مثلا نکره مخصصه باشد بر آن داخل شده و عمل میکند و فقط خصوصیت و تخصیصیت را از بین میبرد نه اینکه بر معرفه داخل شود تا اشکال به انقلاب در ذات بکنید .

امّا نسبت به اینکه گفته شده است خبر باید نکره باشد فقط یک نکته مهم وجود دارد و آن هم اینکه خبر لا نفی جنس همان خبر مبتدا بود که توسط لا نسخ شده است ولی از حیث احکام یکسان هستند و همانطور که خبر باید نکره می بود در اینجا نیز خبر باید نکره باشد .

اختلاف نظر سیبویه و سائر نحویین در نوع ناسخیت لا

نکته دیگر نیز اینکه برخی در ناسخیت لا بر روی خبر اختلاف نظر کرده اند و به دو دسته مختلف تقسیم شده اند

سیبویه و برخی از تابعان او ناظر به ضعف عملی لا گفته اند چون لا به إنّ در تاکید معنایی شباهت دارد و إنّ نیز شبیه فعل است لذا لا در عمل با واسطه شبیه فعل شده است و ضعیف است به همین دلیل دیگر قدرت عمل بر روی خبر را نخواهد داشت ، به طوریکه رفع خبر لا ، از لا نیست بلکه به دلیل ابتدائیتی است که آنرا رفع داده است .

مشهور نحویین در مقابل با قیاس لا بر سایر نواسخ گفته اند ناسخ یعنی بیاید و جمله را نسخ کند نه اینکه عضو جمله را نسخ کند و همچنین در بحث ضعف نیز عذر به این آورده اند که خبر لا غالبا حذف میشود و این حذف شدن به خاطر ضعف عمل است و در حقیقت باید بین ضعف در عمل با ضعف در ناسخیت فرق بگزاریم ، پس رفع خبر لا به وسیله خود لا خواهد بود .

در اینجا به تناسب باید گفت کسانی که قائل به رفع خبر به وسیله مبتدا شده اند باید یا ناگزیرا بگویند که خبر لا بوسیله لا مرفوع شده است یا به دلیل جایگاه اصلی آن که مبتدا بود مرفوع شده است و یا اینکه بگویند همین اسم لا است که رفع به خبر میدهد .

شرط سوم در عمل اسم لا :

در کتاب الکافی فی المفردات اینگونه آمده است که :« أن لا یفصل بینها و بین اسمها بفاصل فإذا فصل بینهما بشئ ولو بالخبر أهملت و وجب تکرارها .» در این متن چند نکته نهفته است که باید مورد دقت و ارزیابی واقع شود . اولین نکته این است که هیچ چیز نباید بین خبر و اسم فاصله بیندازد و این عدم فاصله به دلیل ضعف شدید عمل لا نفی جنس است ، این مسأله از طرفی میتواند مؤید بر نظر مشهور نحویین باشد که میگویند لا خبرش را رفع داده ولی به دلیل ضعف در عمل همین استثنائات و قوانین ثانویه را وضع کرده اند تا حاکی از این ضعف باشد ، از طرف دیگر نیز بهترین مؤیّد برنظر سیبویه نیز هست که در اینجا بگوید عمل رفع نیازمند عامل قوی است و وقتی که لا در عمل چنان ضعیف است و نمیتواند بین اسم و لا فاصله بیفتد یعنی در ایجاد عمل نصب نیز دچار مشکل میشود پس به طریق اولی لا در عمل رفع دچار مشکل و خدشه است .

نکته دوم قابل بحث در این متن این است که اگر این فاصله به وجود بیاید چرا باید لا تکرار شود ؟ برخی گفته اند این حکم کلی مربوط به لا نافیه است که هرگاه از عمل می افتد باید تکرار شود و هر جا که شأن لا مراعات نشود باید لا را تکرار کرد تا به این مسأله اذعان کرده باشیم . و برخی دیگر نیز گفته اند برای اینکه نشان بدهیم لا از عمل افتاده است باید این کار را بکنیم تا هیچگا بین لا شبیه به لیس و لا نفی جنس اشتباه نشود حتی زمانی که اعراب گزاری نشده باشد ، برخی نیز گفته ان که چون لا از به دلیل معرف بودن می افتاد و لا نمیتوانست داخل در اسم لا بشود در اینجا نیز به دلیل فاصله بودن بین لا و اسمش بازهم نمیتواند من داخل در اسم لا بشود یا به تعبیر جالب و دقیق تر در عمل لا این شرط شده است که مباشر با خود لا باشد . البته این نظر با توجیهات سابق ما که تنصیص بر نفی جنس را شرط میدانستیم منافات هایی دارد کما لا یخفی .

نکته دیگر که باید به آن تنبیه داده شود این است که تعبیر به اهملت و وجب تکرارها اشکال دارد چرا که بر طبق مبنای اخیر و اقوی باید بگوییم که اصلا لا عمل نمیتواند بکند که بخواهد بعد از عمل مهمل شود و به تعبیر ادق عمل لا دفع شده است نه اینکه بعد از ایجاد رفع شده باشد به تعبیر اصولی و دقیق در این مسأله باید اینگونه گفت که در اینجا مقتضی عمل لا از بین رفت و نه به دلیل طرو مانع این عمل ملغی شده باشد .

شرط چهارم در عمل لا نفی جنس :

شرطی را برخی از نحویین در اینجا مطرح کرده اند که حرف جر برلا نفی جنس داخل نشود و دلیل آنرا نیز قوت لا به دلیل اختصاص قوی بر اسم دانسته اند و نسبت به لا گفته اند در عمل ضعیف است و سریع از عمل ملغی میگردد . لکن صالح سامراءِ در کتاب المعانی النحو بر این مسأله اشکالی دارد که متن زیر از این کتاب آورده شده است : « و یذکرون شرطا آخر هو أن لا تکون النکرة معمولة لغیر لا بخلاف نحو جئت بلا زاد فإنّ النکرة معمولة للباء و هی مجرورة به ، و هذا الشرط غریب فإنّهم یقولون إنّها تدخل علی المبتدإ و الخبر أی تدخل علی الجمل و بلا زاد لیست جملة هی مفرد و المعنا جئت بغیر زاد فهذا الشرط فیه نظر و عند الکوفیین أنّ لا هنا اسم بمعنی غیر و المعنی جئت بغیر زاد و ما بعدها مجرور بالاضافة و هذا القول إقرب الی المعنی معانی النحو ، ج 1 ص 485 ). »

توضیح و بیان اشکالات نظر صالح سامرائی

در کلام صالح سامرائی نکات فراوانی برای بررسی میباشد و خصوصا در رد ایشان که میگوید اینجا اصلا لا بر مفرد داخل شده است ، از طرفی این کلام خالی از قوت در تعبیر نیست لکن میتوان به تمامی استدلال و اشکالات ایشان پاسخ داد و این گونه گفت :

اشکال لفظی که بر مفرد داخل شده وارد نیست به این دلیل که خبر آن حذف شده و این خبر نیز غالب الحذف است کما اشرنا الیه سابقا . و در حقیقت جمله این گونه بوده است جئت بلا زادٍ معی یا جئت بلا زاد تکون و هکذا . پس این اشکال که به ظاهر این قول نگاه شود کار صحیح نیست .

اما اشکال معنایی شما که فرمودید در معنا جئت بغیر زاد است نیز قوی نیست بلکه در وجه بطلانش قوت است چرا که اولا لا اسم باشد مشهور نبوده و خلاف استعمالات است و ثانیا اینکه مقایسه به غیر در اینجا بلا دلیل است ضمن اینکه در اینجا ما مشکل جدیدی نیز داریم و آن هم اینکه این لا متضمن نفی جنس هست یعنی میخواهد بگوید جئت مع عدم وجود زاد موجود … پس معنای آن نیز با نفی جنس بیشتر سازگاری دارد .

شرط دیگری نیز برای عمل لای نفی جنس قرار داده شده است و آن هم اینکه تکرار نشود چون اگر تکرار بشود باعث میشود عمل لا واجب نباشد بلکه جایز باشد و به این مسأله صالح سامرایی در کتاب خود تصریح کرده است ولی در حقیقت این شرط برای عامله بودن نیست بلکه شرط برای وجوب عمل است . پس از مجموع شروط مذکور چهار شرط برای عمل لای نفی جنس وجود دارد و آن هم اینکه اسم آن قابلیت نفی عموم افراد را داشته باشد و متکلم هم قصد تنصیص بر همه افراد را داشته باشد و شرط دیگر این است که اسم و خبر آن نکره باشد و این در حقیقت به همان وجه اول بر میگردد و اینکه چیزی بین لا و اسمش فاصله نیندازد و حرف جر نیز بر آن داخل نشود .

فرق لای نفی جنس و لا شبیه به لیس

اقوال در مسأله

در این بحث ما بذکر اقوال چندی از علماء علم نحو از کتبشان می پردازیم و سپس در بررسی این اقوال کند و کاوی انجام خواهیم داد .

در کتاب مغنی الادیب این گونه آمده است إذا قیل لا رجل فی الدار بالفتح تعیّن کونها نافیة للجنس و یقال فی توکیده بل إمرأة و إن قیل بالرفع تعیّن کونها عاملة عمل لیس و امتنع أن تکون مهملة و إلا تتکرّرت و احتمل أن تکون لنفی الجنس و أن تکون لنفی الوحدة و یقال فی توکیده علی الاول بل إمرأة و علی الثانی بل رجلان أو رجال و غلط کثیر من الناس و زعموا أنّ العاملة عمل لیس لا تکون إلا نافیة للوحدة لاغیر و یردّ علیهم نحو قوله : « تعزّ فلا شئ علی الارض باقیا / و لا وزر من ما قضی الله واقیا ( مغنی الادیب ص 249 ). »

در کتاب معانی النحو این گونه آمده است :« یذکر النحاة أنّ لا هذه نص فی الجنس و لا یراد بها إلا نفی الوحدة فحین تقول لا رجل ههنا نفیت أن یکون إحد من جنس الرجال هناک و قد استغرقت فی نفیک جنس الرجال عامّة بخلاف قولک لا رجل ههنا فإنها محتمل لنفی الجنس و لنفی الوحدة و لیست نصا فی احدهما و قد وهم من قال أنّها لا تنفی الوحدة بل هی لنفی الجنس برجحان فأنت إذا قلت لا رجل ههنا احتمل أن تکون نفیت جنس الرجال کما احتمل أن تکون نفیت واحدا من هذا الجنس فیصح أن تقول لا رجل ههنا بل رجلان معانی النحو ، ج1 ، ص 362 ). »

در کتاب شرح رضی این گونه آمده است :« و الحقّ أن نقول أنّه مبنیّ لتضمّنه لمن الإستغراقیة و ذلک لأن أقول لا رجل نص فی نفی الجنس بمنزلة لا من رجل بخلاف لا رجل فی الدار و لا إمرأة فإنّه و إن کان نکرة فی سیاق النفی تفید العموم لکن نصا بل هو الظاهر کما أنّ ما جائنی من رجل نصّ فی الإستغراق بخلاف ما جائنی رجل إذ یجوز أن یقال لا رجل فی الدار بل رجلان و ما جائنی رجل بل رجلان و لا یجوز لا رجل فی الدار – بالفتح – بل رجلان  للزوم التناقض فلمّا أرادوا التنصیص علی الاستغراق ضمّنوا النکرة معنی من فبنوا ها ( کتاب شرح رضی ، ج1 ، ص 279 ). »

در الکتاب سیبویه آمده است : « فلا ، لا تعمل إلا فی النکرات من قبل أنها جواب فیما زعم الخلیل هل من عبد أو جاریة فصار الجواب نکرة کما إنّه لا یقع فی هذه المسألة إلا نکرة ( الکتاب ، ج1 ، ص345 ). »

لذا همانطور که دیده میشود نوعی از اجماع بین تمام نحویین صورت پذیرفته است که لای نفی جنس و لا شبیه به لیس یک فرق اساسی دارند البته در اینمیان برخی از اشتباهات نیز صورت گرفته است که مورد ارزیابی قرار خواهند گرفت .

تبیین محلّ نزاع

در توضیح مطالب فوق باید گفت کلام حالات چهارگانه ای دارد گاه کلام فقط یک معنا دارد و هیچ معنای مخالفی از آن برداشت نمیگردد به این حالت نص در یک معنا میگویند مثلا ضرب زید نص در زدن گذشته زید است . ولی گاه کلمه دارای چند معنا است ولی یک احتمال آن بسیار قوی تر از حالت دیگر است به این معنای قوی تر ظاهر میگویند و به همان معنای ضعیف تریا معانی ضعیف تر نیز کلام موهوم میگویند . در این میان برخی از کلام ها نیز معانی ای وجود دارد که هیچ رجحانی به یکدیگر ندارند و دارای ابهام اند که به آن مجمل گویند مانند فاقطعوا ایدیها که ید هم بر تمام دست و هم بر مچ به پایین و هم بر کف دست اطلاق میشود .

حال که حالات چهارگانه کلام را شناختیم میتوان این گونه گفت لا نفی جنس چون متضمن معنای من و برای استغراق تمام افراد وضع شده است وضعا فقط دلالت بر نفی تمام افراد دارد و هیچ معنای مخالفی ندارد . لکن در لا شبیه به لیس اینگونه نیست یعنی وضعا نه برای نفی واحد و نه برای نفی جمیع وضع نشده است . حال اگر نفی شبیه به لیس در کنار نکرة قرار بگیرد بنابر قاعده النکرة فی سیاق النفی تفید لعموم میتواند معنای نفی تمام افراد باشد و از طرفی هم میتواند نفی واحد باشد و هردو درست است یعنی در لا رجل فی الدار باید گفت میتواند نفی وجود یک مرد در خانه باشد و میتواند نفی وجود همه افراد مرد در خانه باشد .

در میان این دو معنا نفی عموم به دلیل قاعده مذکور قوی تر است و نفی واحد ضعیف تر است و نیازمند قرینه است به همین دلیل گفته میشود لا رجل فی الدار بالفتح نص در نفی جمیع است و لا رجل فی الدار بالرفع ظاهر در نفی جمیع است. نکته قابل ذکر این است که برخی به اشتباه میگویند لا شبیه به لیس فقط نفی مفرد است و میتوان بعد از او بل رجلان آورد و این غلط است چون بنابر قاعده مذکور میتواند نفی عموم هم باشد و برخی نیز میگویند که فقط نفی عموم است لکن با توجه به وجود قید وحدة در اسم نکره آن میتواند نفی واحد نیز باشد .

تکمیل بحث

ما در مواردی هیچ اعرابی بروی کلمه نداریم و مثلا نوشته شده است لا رجل فی الدار در اینجا چگونه میتوان نوع لارا تشخیص داد ؟

پاسخ در این نکته است که زمانی که مراد متکلم را بدانیم به همان عمل میکنیم ولی زمانی که مراد متکلم واضح نبود در اینجا باید به سراغ قرینه برویم یعنی به دنبال علامتهایی باشیم که بوسیله آن بتوانیم مراد متکلم را پیدا کنیم . برای همین مسأله در آخر بحث انواع قرائن را در بحث می آوریم

قرینه ها دو نوع هستند : گاه در افظ آمده اند و لفظیه اند و گاه از غیر لفظ به مراد متکلم پی میبریم یعنی حالیه هستند .قرینه لفظیه آن دسته از قرائنی هستند که در کلام توسط متکلم ذکر میشوند حال این قرینه ها یا در همان کلام می آیند که قرینه متصله نام دارند و یا در کلام دیگری می آیند که قرینه منفصله نام دارند مثال برای قرینه متصله در بحث ما این است که گفته میشود لا رجل فی الدار بل إمرأة که قرینه بر این است که در مقام نفی تمام افراد است و لا نفی جنس است یا اینکه میگوید لا رجل فی الدار بل رجال که دلالت بر نفی وحدت دارد و لا شبیه به لیس است . مثال برای قرینه منفصله نیز این است که در کلامی میگوید لا إله إلا الله و در کلام دیگر میگوید إنّما الإله واحد و هو الله که از کلام دوم می فهمیم منظور از جمله اول نفی هر معبودی است و لا نفی جنس هستند . در همینجا باید به این نکته دقت کرد که این نوع از قرائن لفظیه خود دو نوع اند گاه معینه هستند و فقط یک طرف را ثابت میکنند و گاه قرینه مرجحه است و فقط دلالت بر ترجیح یکی دارد ولی احتماال دیگری را از بین نمیبرد مثال برای قرینه معینه این است که مثلا بگوییم لا رجل – بالفتح – فی الدار که کلمه بالفتح قرینه لفظیه بر این مطلب است که لا نفی جنس است و شبیه به لیس نیست . مثال برای قرینه ترجیحیه نیز این است که مثلا میگوید لا رجلٌ فی الدار که قرینه نکره در سیاق نفی افاده عموم میدهد دلالت بر رجحان نفی عموم دارد البته نفی وحدت را از بین نمی برد .

أما قرائن غیر لفظیه که همان قرائن مقامیه یا حالیه نام دارند گاه با تحقیق خود متکلم بدست می آید که این تحقیق خود قرینه تحقیقیه نام دارد و گاه با دقت در حالات متکلم برداشت میشود مثلا متکلم با صدای بلند و محکم میگوید اضرب که میفهمیم این امر وجوبی است . و گاه به حالات دیگر او در خارج از کلام دقت میکنیم مثلا گاه فردی میگوید برایم گوشت بخر و ما میدانیم او گوشتی غیر از گوسفند نمی خورد در اینجا می فهمیم که مراد او همان گوشت گوسفند است .

برخی چیز ها در کلام وجود دارند که می توانند قرینه برای فهم کلام مخاطب بشود ، مانند وجود قدر متیقن که گاه در مقام تخاطب قدر متیقنی وجود دارد مثلا میگوید گوشت بخر و حداقل مقدار گوشتی که می توان خرید یک کیلو است یا میگوید نماز بخوان که میدانیم حداقل یک بار باید نماز بخوانیم . از همین موارد نیز میتوان به غلبه استعمال و کثرت استعمال فرد یا گروه اشاره کرد مثلا گاه یک گروه به صورت کثیر گوشت را فقط در گوشت حلال استعمال میکنند پس وقتی میگویند اشتر لحما منظور گوشت حلال است .

پس در بحث کلام هایی که چند معنا وجود دارد باید با دقت به انواع قرائن مراجعه کرد تا مراد حقیقی و اصلی مخاطب را بفهمیم . اگر هم هیچ قرینه ای بر مراد متکلم نباشد کلام مجمل خواهد بود .

نتیجه گیری :

یکی از کلمات بسیار پر کاربرد در زبان عربی لا است که یکی از اقسام آن لای نفی و یکی از اقسام لا نیز لای نفی جنس است . با کند کاو در باره کلمه لا نفبی جنس از آنجا که لای نفی جنس متضمن من استغراقیه است بهترین معادل فارسی برای آن هیچ کس از یا هیچ فرد از … است . چون اسم لا متضمن معنای من بود مبنی بر علامت نصب میشود و اگر مضاف یا شبه مضاف باشد چون شباهت دوباره به اسم رسانده بود معرب می شود . در شرایط عمل لای نفی جنس چهار شرط هست اولا اینکه اسم آن بتواند متضمن معنای من استغراقیه بشود ، ثانیا اسم و خبر آن نکره باشد ، بین لا و اسم فاصله نشود ، حرف جر نیز بر آن داخل نشود . فرق اصلی لای نفی جنس و لا شبیه به لیس در این است که لای نفی جنس تنصیص در نفی همه افراد است ولی لای نفی جنس هم احتمال نفی وحدت و هم احتمال نفی جنس دارد لکن با توج به قرینه النکرة فی سیاق النفی تفید العموم ظاهر در نفی عموم است . هرگاه در جمله لا استعمال شده باشد اگر مراد متکلم واضح بود که به همان اخذ میکنیم و اگر مراد متکلم واضح نبود به قرینه های لفظیه یا مقامیه و متصله و منفصله ، معینه و ترجیحیه و … مراجعه میکنیم . در صورتی که هیچ قرینه ای در کار نبود کلام مجمل می شود .

فهرست منابع

قرآن کریم

کتاب الکافی فی المفردات ، حسن قاسمی ، جامعة الرضویة المقدّسة ، مشهد ، چاپ سوم

کتاب معانی النحو، صالح سامرائی ، دار الفکر و الطباعة و النشر و التوزیع ، قم ، چاپ چهارم

کتاب شرح کافیه رضی ، محمد بن حسن استر آبادی ، نشر بیروت ، مشهد ، چاپ دهم

کتاب مغنی الادیب ، ابن هشام انصاری ، مرکز تدوین کتب حوزه علمیه ، قم ، چاپ سوم

کتاب مغنی البیب ، ابن هشام انصاری ، مؤسسه الصادق الطباعة و النشر ، قاهره ، چاپ هشتم

کتاب مغنی الفقیه ، مصطفط جمالی، دار الفکر و الطباعة و النشر و التوزیع ، قم ، پاپ دوم

کتاب النحو الوافی ، عباس حسن ، انتشارات بیروت ، چاپ قم ، چاپ هفتم

کتاب جامع الدروس العربیة ، مصطفی غلایینی ، نشر الصادق الطباعة و النشر ، مشهد ، چاپ سوم

کتاب شرح مغنی الادیب ، صفایی بوشهری ، چاپ قدس ، قم ، چاپ هفتم

کتاب شرح مهدی الاریب ، حجت هاشمی خراسانی ، انتشارات حاذق ، اصفهان ، چاپ سوم

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*